شایعه ی پیچیدگیِ زن ها....

ساخت وبلاگ
من هرگز دخترم را از هراس قضاوت‌ها، تغییر نخواهم داد، هرگز دخترم را قربانی حرف‌های بی‌ پایه و اساس مردم نخواهم کرد، هرگز نخواهم گفت اینگونه نباش تا دنیا و آدم‌ها از تو راضی باشند! نخواهم گفت رنگ‌های دلبرانه نپوش، عطرهای دلبرانه نزن، کارهای دلبرانه نکن. من دخترم را آن‌قدر قوی تربیت خواهم‌کرد که هیچ‌کس جسارت دست درازی به حریمش را نداشته‌باشد، من دخترم را آن‌قدر جسور بار خواهم آورد که برای آرزوهایش در انتظار تشویق نباشد، من دخترم را از محبت و عشق سیراب خواهم کرد تا هر بی سر و پایی توان سرک کشیدن به قلب و ذهن ارزشمند او را نداشته‌باشد. به دخترم خواهم گفت که دوست داشتن، شرطی نیست، که عشق، شرطی نیست، که هرجور و در هر شرایطی که باشد؛ دوستش دارم، که تا پای جان مراقبش هستم و هوایش را دارم. خواهم گفت که آدم هرچقدر هم که حواسش باشد، بازهم گاهی اشتباه می‌کند، خواهم گفت او همیشه عزیزترینِ من است و هر اشتباهی هم اگر کرد، با هم درستش می‌کنیم. خواهم گفت اشکالی ندارد گاهی هم مغرور باشد و مهربانی‌اش را از آدم‌ها دریغ کند، که مهربان بودن‌ خوب است، اما تا جایی که به هویت و ارزشمندی‌اش آسیب نزند. من نسخه‌ی عمومیِ هیچ جامعه‌ای را برای دخترکم نخواهم پیچید، اجازه خواهم داد خودش باشد، خودش تصمیم بگیرد و خودش رفتارهای خودش را قضاوت یا اصلاح کند. که بدون ترس و اضطراب، زیر نگاه امن من شیطنت کند و از حال و هوای شیرین دخترانگی‌اش لذت ببرد. من باور دارم که کنترل کردن‌های بیش از حد، نتایج معکوس می‌دهد، امر و نهی، قدرت اراده و تصمیم را می‌گیرد و سرزنش، اعتماد و خودباوری را نابود می‌کند. من باور دارم که عقاب‌ها را "رهایی" و "خودباوری" بلندپرواز و جسور کرده، من باور دارم که قناری‌ها از شدت در قفس ماندن است که ا شایعه ی پیچیدگیِ زن ها.......
ما را در سایت شایعه ی پیچیدگیِ زن ها.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0atasheshgh7 بازدید : 67 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 4:45

یادگار من برای دختری که پایش را به این دنیا باز میکنمجواهراتم نیست،یا لباس های از آب گذشته ...عوضش تا دلش بخواهد برایش دفتر شعر کنار گذاشتم و حرف های مادر و دختری...به وقت تجربه کردن هر چیزی کنارش هستم،پشت سرش...یک جوری مَردَم را جلویش در آغوش میگیرم که باور کند ابراز احساسات و آغوش و بوسه گناه کبیره نیست،معصیت نیست...یادش میدهم زن باشد،عاشق موهایش باشد و حواسش به نپریدن گوشه ناخونش،ولی باید حواسش باشد که زن بودن با مستقل بودن هیچ منافاتی ندارد.یادش میدهم محکم باشد،به وقتش گریه کند و به وقتش مثل یک کوه پشت خودش بایستد و خودش خودش را در آغوش بگیرد....میگویم که باید کتاب بخواند،فیلم ببیند،موسیقی خوب گوش بدهد و به جرمِ دخترانگی خودش را از بلند بلند خندیدن محروم نکند...رو به رویش می ایستم و میگویم که یک وقت هایی برای خواسته ات هرکاری باید بکنی،تا بشود داشته...برای آن خواسته هایی که موقع فکر کردن به آن قلبت تالاپ و تولوپ میکند هر کاری توانستی بکن...به او میگویم که دوست داشتن مردها را از زبانشان که نهاز چشم هایشان بخواند از توجهی که میکنند و از اهمیتی که به او میدهند.یادش میدهم ماندن به پایِ یک آدم رفته و حرام کردنِ خوشی برای خودش عاشقی کردن نیست...میگویم مردی که دوستت دارد تو را همینطوری که هستی میخواهد،بدونِ تغییر سایز و تغییر قیافه و عقیده ات...یادش میدهم زندگی فقط درس و کتاب نیست،باید زنانگی یاد بگیردزنانه ناز کردن و زنانه محکم بودن...به او خواهم گفت که با همین دستانِ ظریفش میتواند دنیا را عوض کند و آرزوهایش را به دست بیاوردو همین ظریفِ شانه هایش میتواند تکیه گاهِ مردی باشد،همان مردی که پای همه چیزش ایستاده ...حرف های زیادی دارم با دخترکم،وقت نمیشود خیلی ها را برایش بگویم...عوض شایعه ی پیچیدگیِ زن ها.......
ما را در سایت شایعه ی پیچیدگیِ زن ها.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0atasheshgh7 بازدید : 43 تاريخ : چهارشنبه 1 تير 1401 ساعت: 4:45